«میرحسین» و ما چپهایِ سبزِ شاد
یاسر عزیزی
اخیرن مطلبی در سایتهی مختلف منتشر شده است که نویسنده با اشاره به پیام اخیر «میرحسین موسوی» از درون حصر که در آن خواهان فرصتی برای افشای منشا مفاسد اقتصادی از جیب مستضعفان و فقرا و پابرهنگان شده بود، به نقد آن چه «شادی چپهای سبز» از پیام میرحسین خوانده، پرداخته است. آن مطلب جز تیتری جالب حرف تازه و خاصی برای من نداشت و بر همین اساس هم در این مختصر بنایی بر این نیست که پاسخی به آن مطلب بدهم، اما از آنجایی که هم خود را چپ و هم حامی جنبش سبز مردم ایران میدانم و از سویی مسیر تحولات را صرفن تک خطی و از یک راه و لاغیر نمیدانستهام، بنابراین همواره خواستهام در زمین واقعی حضور مردم حاضر باشم و اگر در توان موضع فکری خود(چه از نظر محدودیتها و چه از جهت ناتوانیها) نمیدیدهام که در عرصهی گستردهتر به جلب آرای مردم بپردازد، ناگزیر و بنا بر تشخیص قائل به تقویت و حمایت موضعی بودهام که قدری به سمت کاهش دردهای مردم معطوف باشد و در این راه همواره میرحسین موسوی را از میان تمامی جریانات موجود درون حکومتی و برون حکومتی(جدای از جریانات مدعی مارکسیسم) نزدیکترین فرد به اندیشههای خود و همفکرانم توصیف کردهام، سعی کردهام از منابع و اشارات مختلف مطالبی را گرد هم بیاورم که در آنها به لحاظ تاریخی رویکردهای اقتصادی و سیاسی میرحسین بروز داده شده است و نشان میدهد اگر او شبیه بسیاری در سودای انقلابی کارگری در فراسوی زمانی که هنوز نرسیده به سر نمیبرد، اما همواره در موضع دفاع از حقوق زحمتکشان و یا به تعبیر خود وی «مستضعفان» و «پابرهنگان» و بنابراین در موضع مخالف سرمایهداری قرار داشته است. بنا بر چنین شناختی از موسوی است که به عنوان یک چپ حامی جنبش سبز، به واقع نمیتوانم شادی خود را از جهت درستی انتخاب سال ۸۸ خود و همفکرانم پنهان کنم. آری جناب (ی-د)، «چپهای سبز» از اینکه با شناختی درست یک همپیمان قابل اعتنا در دفاع از حقوق زحمتکشان و در جبههی مخالف سرمایهداری یافتهاند شادند و اتفاقن خود را شریک شادیهای احتمالی شما نیز میدانند. در این میان و گذشته از جناب (ی – د)، البته عجیبترین نقدها و مواضع را میتوان از سوی کسانی شاهد بود که متعصبتر از هر چهرهی ملیگرایی مدافع زندهیاد دکتر مصدق هستند اما حمایت یک چپ از مهندس موسوی را برنمیتابند. برای شما عجیب نیست؟
در این نوشته موارد مورد اشاره را بدون شرح اضافه و خاصی، به صورت ارجاعی ارائه میکنم.
***
۱ – «احمد توکلی» که بعد از اصرار موسوی بر خروج وی و امثال «عسکر اولادی» از کابینهی دوم میرحسین، بارها در مصاحبههای خود گفته است که جلسات کابینهی موسوی بیش از هر چیزی شبیه دفتر سیاسی یک حزب کمونیستی بود به همراه طیف معروف به راست سنتی همواره در چالش با کابینهی دوم میرحسین قرار داشتند. در همان سالهای کابینهی دوم میرحسین، پیرامون شورای اقتصاد به ریاست موسوی اختلافاتی رخ داد که در منابع رسمی اینگونه نقل شده؛
«جلسات شورای اقتصاد که در آن مقطع تصمیم به انجام برخی امور مهم اقتصادی داشته یکی از صحنههای چالش وزرای جناح راست سنتی با مهندس موسوی شمرده میشود. عسگراولادی، احمد توکلی، مرتضی نبوی، مهندس غرضی، سلامتی، بانکی، نوربخش، نمازی و بهزاد نبوی اعضای شورا را تشکیل میدادند. بعد از مدتی چهرههای موسوم به راستسنتی یا مدافعان بازار در گزارشی به امام اعلام میکنند گرایشهای کمونیستی در شورای اقتصاد قوت گرفته است چه اینکه آنها در آن مقطع مدعی بودند نیروهای چپ اسلامی دارای گرایشهای مارکسیستی و کمونیستی هستند.»
۲- چنین اختلافی در مورد «قانون کار»ی که احمد توکلی(وزیر کار تحمیلی رئیس جمهور وقت به میرحسین) تدوین کرده بود نیز رخ داد. در این باره نیز به این مختصر بسنده میکنم که؛
«در دولت اول مهندس موسوی بحث بر سر تغییر قانون کار نیز، بار دیگر اختلاف میان راست سنتی با نخستوزیر دوران جنگ را آشکار ساخت، جایی که جناح چپ و میرحسن معتقد بودند احمد توکلی وزیر کار به عنوان تدوینکننده این قانون از مبحث «اجاره» در فقه برای نگارش آن استفاده کرده است و به صورت صریح کارگر را در مقام اجیر قرار داده و کارفرما را در جایگاه موجر نشانده است. درصورت اجرای آن قانون، کارفرما هر زمان که اراده میکرد میتوانست کارگر را اخراج کند. به دستور میرحسین کارگروهی مرکب از چهرههایی مانند علی ربیعی با سابقه عضویت در خانه کارگر، سیدمحمد خاتمی – که در دولت دوم مهندس موسوی به عنوان وزیر ارشاد فعالیت کرد – و حتا آیتالله هاشمی شاهرودی به عنوان فقیهی نواندیش و مسلط به مباحث اقتصاد اسلامی، مسئول تدوین قانون کار جدید میشوند.»
۳- اشارهی بعدی آنجایی شیرینتر است که از زبان «مهدوی کنی» نقل میشود. این بخش از خاطرات منتشر شدهی مهدوی کنی برای شناخت اندیشهی اقتصادی میرحسین به خوبی گویاست؛
«دولت آقای موسوی دولت سالاری را در مسائل اقتصادی عملا ترجیح میداد و این سیاست تنها به خاطر جنگ نبود بلکه اصلا سبک تفکر ایشان این طور بود… بعضیها میگفتند که حالا موقع جنگ است و دولت باید همه چیز را قبضه کند و از اینجا بود که کوپن و از این چیزها به وجود آمد. بالاخره در جنگ همه میپذیرفتند که اگر ما بخواهیم مواد غذایی به همه برسد دولت دخالت کند. این را همه قبول داشتند اما برداشت ما این بود که آقای موسوی میخواهد کلا دولت در تمام امور اقتصادی حضور داشته باشد و ما این را قبول نداشتیم. آنها ما را طرفدار سرمایه داران میشمردند. ما میگفتیم دولت نباید در اقتصاد همه چیز را قبضه کند اما آقایان در مقام تحلیل و تفسیر میگفتند که شما طرفدار اقتصاد سرمایه داری هستید، اما واقعیت این نبود که ما طرفدار سرمایهدارها باشیم بلکه ما میگفتیم که مدیریت اقتصاد باید به دست مردم باشد و دولت نظارت کند ولی آنها میگفتند باید دست سرمایه داران را کوتاه کرد.
در زمانی خود بنده با آقای میر حسین موسوی – نخست وزیر وقت- همین بحثها را مطرح کردم. ایشان گفت آقای مهدوی! پدر من بازاری است! چای فروش است، آدم خوبی هم هست ولی اصلا خصلت بازاریها خصلت زالوصفتی است. و من با آنها مخالفم، اینها زالو صفت هستند، ما باید کاری بکنیم که دست زالو صفتها از اقتصاد کشور قطع شود. بنده میگفتم آقای موسوی! من هم قبول دارم بعضیها زالوصفت هستند اما بحث این است که عقل اقتصادی اقتضا میکند برای اصلاح مسائل اقتصادی به گونهای رفتار کنیم که سرمایهها در مسیر تولید و اشتغال قرار گیرد.»
این جملات مهدوی کنی را میتوان با جملهای از «علاءالدین میرمحمد صادقی» تکمیل کرد که در گفت و گویی با اشاره به مواضع ضد بازاری میرحسین گفته بود؛
«ایشان یکبار در همان ابتدای کارشان به اتاق بازرگانی آمدند. دفعه بعد وقتی درخواستی برای حضورشان دادیم، گفتند حاضرند من و گروهی از دوستان را به دلیل آشنایی های قبلی و احترامی که قائل هستند ملاقات کنند ولی به اتاق بازرگانی نخواهند آمد.»
۴- بر این موارد باید مناظرهی میرحسین با «محسن رضایی» را نیز نیز یادآوری کنم. آنجایی که میرحسین روی دو موضوع تاکیدی تاریخی داشت.
الف – این که با تفسیر اصل ۴۴ قانون اساسی مخصوصن به وضع جاری و بدون رجوع به رای مردم مخالف بوده و هست.
ب – «طرح تحول اقتصادی» که «هدفمندسازی یارانهها» بخشی از آن هست را به زیان زحمتکشان خواند و با آن مخالفت کرد.
از طرفی نیز بنا بر صحبت دانشجویان میرحسین، وی طی سالهای اخیر بیش از همه به آرای «اسلاوی ژیژک» علاقهمند و متمایل بود و دانشجویان را به شناخت وی ترغیب میکرد. یادمان هست که در فایل صوتی سخنرانی محرمانهی منتسب به «سردار مشفق» که در ایام حضور خیابانی جنبش سبز لو رفت، او نیز موسوی رو دارای زاویهی مشخص و زیاد با قاطبهی اصلاحطلبان معرفی کرده بود و وی را دقیقن با تعبیر «مارکسیست شرقی» توصیف کرده بود.
۵- در مورد مواضع میرحسین در دفاع از «زندهیاد مصدق» چه در محافل خصوصی و چه محافل و رسانههای عمومی و نقدهایی که امثال «حسن آیت» و «دیالمه»(به عنوان شاگردان خلف «مظفر بقایی») بر این مواضع وی داشتند نیز حرف تازهای نباید مانده باشد. این مورد به خوبی قابل تحقیق است.
۶- در آخر ضمن یک جمله از میرحسین، بخشی از مصاحبهی «زهرا رهنورد» را با یکی از نشریات به سال ۱۳۷۶ مورد توجه قرار میدهم که از علل به صحنه نیامدن میرحسین در سال ۷۶ صحبت کرده بود؛
«در جامعهی سوداگرانه، همهی ارزشها قابل خرید و فروش خواهد بود.»(میرحسین موسوی، ۱۲ خرداد ۱۳۸۸) این جملهی میرحسین ناخواسته انسان را به یاد جملهی زیبای مارکس در «فلسفهی فقر» میاندازد که نوشت: «چیزهایی که تا این زمان تقسیم می شدند ولی هرگز مبادله نمی گشتند، اهدا می گشتند ولی هرگز فروخته نمی شدند، به دست می آمدند ولی هرگز خریده نمی شدند، یعنی؛ عفاف، عشق، اعتقاد، دانش، وجدان، … و در یک کلام همه چیز مورد داد و ستد قرار می گیرد.»
گفتوگویی جالب با «زهرا رهنورد» به سال ۱۳۷۶؛
خبرنگار: به نظر شما علت عدم کاندیداتوری آقای موسوی چه میتواند باشد؟
رهنورد: البته من بیشتر تحلیل خودم را میگویم، احتمالن موسوی هم همین تحلیل را داشت و میگفت باید هماهنگی لازم در زمینههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وجود داشته باشد تا بشود سیاست جدیدی را اعمال کرد، از جمله هماهنگی بین سه قوه که از اساسیترین زمینههاست. اصطکاک بین الگوی ادارهی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که در شرایط فعلی وجود دارد و الگویی که طبیعتن مورد نظر موسوی است یکی از موانع بود. در مجموع به نظر میرسد که آن مدل مورد نظر موسوی و امکانات و ابزار لازم برای آن که مدل خود را پیاده کند وجود نداشت. آن ابزار در درجهی اول یک هماهنگی سیاسی در درون حکومت و بیرون حکومت بود و در درجهی بعدی، آن شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بود که خودش از یک مدل رفتاری خاص حکومتی بهرهمند است. یعنی مثلن فرض کنید الان اقتصادی که در جامعه تحت عنوان اقتصاد تعدیل یا سیاست تعدیل مطرح هست، مدل مورد نظر موسوی نیست. ضمن این که قطعن مدل هشت سال جنگ را هم نمیخواست پیاده کند.
خبرنگار: نکتهای که از لحاظ سیاسی در این تحولات اهمیت دارد این است که بالاخره از انصراف مهندس موسوی چه جریانی بیش از همه سود خواهد برد؟ راست سنتی یا راست افراطی؟
رهنورد: من تحلیل دیگری از این راست سنتی و غیره دارم. آیا واقعن اینها خیلی تفاوت دارند؟ من که تفاوتی نمیبینم. مسلمن موسوی در زمان هشت سال ادارهی کشور سیاستی را اعمال نمیکرد که سرمایهدارها خوششان بیاید. برای کسانی که میخواهند بازار و اقتصاد را پایهی قدرت سیاسی خودشان قرار دهند، مسلمن کاری نمیکرد و سیاست و مدلی نداشت که اینها بهرهمند شوند. اینها هم میدانستند که اگر موسوی دوباره در موضع حکومت قرار بگیرد، باز هم سیاستها را به نفع تجار بزرگ و سرمایهدارهای وابسته که متاسفانه دوباره در کشور ما ظاهر شدهاند اعمال نخواهد کرد. به هر صورت اگر موسوی روی کار میآمد اینها منافعشان تداوم پیدا نمیکرد. در حال حاضر دوره، دورهی راست است با طیفهای متنوع آن. البته نارضایتی مردم هم پارامتری است که به طور طبیعی اینها را کمکم منزوی خواهد کرد.
خبرنگار: نارضایتی از چه؟
رهنورد: از قدرت داشتن طرفداران تراکم سرمایه در بخش خصوصی.
***
منبع: https://azizi61.wordpress.com