امید در محاق
#یاسر_عزیزی
«امیرهوشنگ ابتهاج» از دل تردیدها، بیمها و امیدها، در همان آغازین سالهای پس از انقلاب ۵۷ و در اوانِ برقراری استبداد مذهبی، رباعی جاندار و تلخی سرود که سیر رویدادها و سرنوشت احتمالی را به خوبی توصیف میکند. سایه میسراید؛
«میآید و میزند به دل تیری هم
با خندهی اوست لحن دلگیری هم
گویند که این قافلهی آزادی است
من میشنوم صدای زنجیری هم»
همان صدای «زنجیری» که شاعر ما از آن سخن میگفت، به مرو سایهی دامنگستری شد که نفس اهل درد و فکر و آزادی را بند آورد و در برابر شور و امید روزهای انقلاب، طوفان نومیدی و سرشکستی و گاه شکست را بر آن جانها جاری کرد. این تلخی کشنده را در اثر دیگری میتوان جستوجو کرد.
«م.امید» یا همان «مهدی اخوان ثالث»، شاعر بزرگِ روزگار ما نیز، شعری دارد که در آن با زبان شاعرانه انقلاب ۵۷، امیدهای پیش و مصیبتهای پس از آن را به خوبی بیان نموده است. کامل این شعر که یک مصرع آن ورد زبانهاست از این قرار است؛
یاد آن زمان که چندی، از شور انقلابی
هرگز نبود یک دم، در دیده خواب ما را
«تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد»
گفتیم و از مسلسل آمد جواب ما را
بردیم مادیان را از بهر فحل* دادن
برعکس آرزوها، شد مستجاب ما را
کونی و کله قندی دادیم و بازگشتیم
دیگر نماند وامی از هیچ باب ما را
گر انقلاب این است باری به ما بگویید
ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را؟
این تردیدها و نومیدیها، در کار و نوشتار شاعران و نویسندگان بسیاری که امیدوار به انقلاب ۵۷ بودند نیز قابل جستجوست. باید پرسید چنین فضای یاس و تردیدی که تا به امروز دامنش گستردهتر شده است و به دورانِ گاه شرمساری از انقلاب۵۷ کشیده شده است، تاوان اعمال چه کسانی بوده است؟ پاسخ به این پرسش از حوصلهی این کلام خارج است و موارد متعددی را میتوان در مواجهه با چنین پرسشی ردیف کرد. فقر آگاهی عمومی، محیط مستعدی که رژیم پهلوی برای اوجگیری قشریون فراهم کرده بود، درک ضعیف روشنفکران از بستر اجتماعی، تلون و ناصادقی رهبران مذهبی انقلاب، اعتمادهای بیپایه، فقر دموکراتیک انقلابیون، نقش دولتهای بیگانه و ابرقدرتها در اوجگیری خمینی و عوامل دیگری را میتوان برشمرد که توضیح هر یک مجال دیگری میطلبد.
با این همه، واقعیت امروز جامعهی ما و بلایی که حکومت اسلامی بر سر انقلاب ۵۷ و آرمانهایش آورده است و از طرفی نوک زدن نوستالژیک گرایش به گذشته بر ذهن و جان مردم پندنآموز از تاریخ ما، بیش از هرچیز مرا به یاد گزارش و نقلی از دوران مشروطه میاندازد. گفته میشود پس از به گند کشیدن آن قیام باشکوه توسط بخش بزرگی از احزاب و مدافعانش، «احتشام السلطنه»(رئیس مشروطهخواه مجلس شورای ملی) به محمدعلی شاه بابت به توپ بستن مجلس درود میفرستاد که اگر نسخهی مشروطیت را مستبد قاجار نمیپچید، بعدها خاطرهی خوشی از آن خواستهای شریف در اذهان نمیماند. بر همین پایه بود که در اثر پایمال کردن آرمانهای مشروطیت توسط مشروطهخواهان، به مرور مردم از فرط وخامت اوضاع پس از قیام، به جان «حاج میرزا آقاسی» – صدراعظم بدنام دورهی محمدشاه که خود نمایندهی انحطاط کشور بود، درود میفرستادند و این ابیات را بر زبان میآوردند که:
«چنان ریدند احزاب سیاسی
به مشروطه، به قانون اساسی
که باید گفت الحق و الانصاف
دو صد رحمت به حاجمیرزا آقاسی»
حکومت اسلامی طی ۴۰ سال، همان فعلی را که احزاب سیاسی بر سر و روی مشروطه مرتکب شدند، بر سر و صورت و جان انقلاب ۵۷ اعمال کرده است و اینک وضعیت به گونهای شده که سخن گفتن از آرمانهای انقلاب ۵۷ با مردم، واکنش پرخاشگرانهی آنان را در پی دارد. در چنین وضعیتی اما، باید تلاش کرد چشممان از بغض مسببان وضع موجود، به خطای دید مبتلا نشود و به بیان «شیللر»، آن چیزی را به مردم بگوییم که نیاز دارند نه آن چیزی که شاید به اشتباه و خطا دوست دارند.
———–
*فحل دادن به معنی نزديک کردن ماديان به اسب نرينهی اصيل و به منظور آبستن شدن ماديان است. صاحب ماديان جهت سپاس کله قندی نيز به صاحب اسب نرينه پيشکش میکرد. در اين سروده اما عمل فحل به گونهای طبيعی انجام نشده است!
http://t.me/Rahi_Be_Rahaeei